نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ شهریور ۹۵، ۱۲:۳۸ - دخترمهتاب ...
    خخخخ
  • ۴ شهریور ۹۵، ۱۲:۱۶ - yasi adkd
    خخخخ
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

مسافرت زنجیره ای

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

 مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت . 


 نظر یادت نره ~_~

 هیییی باید بگم؟؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
khoozboy
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ق.ظ

نشسته با کمدی

ورژن جدید داستان کلاغ و روباه !

کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت . بوی پنیر شنید . به طمع افتاد . رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی !
می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان …
کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما چون گرسنه نیستم حاضرم مقداری از پنیرم را به تو بدهم .
روباه گفت : ممنونت می شوم ، بخصوص که خیلی گرسنه ام ، اما من واقعاً عاشق صدایت هم هستم .
کلاغ گفت : باز که شروع کردی ! اگر گرسنه ای جای این حرفها دهانت را باز کن ، از همین جا یک تکه می اندازم که صاف در دهانت بیفتند .
روباه دهانش را باز باز کرد .
کلاغ گفت : بهتر است چشمت را ببندی که نفهمی تکۀ بزرگی می خواهم برایت بیندازم یا تکه کوچکی.
روباه گفت : بازیه ؟! خیلی خوبه ! بهش میگن بسکتبال .
خلاصه . بعد روباه چشمهایش را بست و دهان را بازتر از پیش کرد و کلاغ فوری پشتش را کرد و فضله ای کرد که صاف در عمق حلق روباه افتاد .
روباه عصبی بالا و پایین پرید و تف کرد : بی شعور ، این چی بود !
کلاغ گفت : کسی که تغاوت صدای خوب و بد را نمی داند ، تغاوت پنیر و فضله را هم نمی داند .






عشق به ...


از همون لحظه اول که با پدر و مادرم وارد سالن مهمانی شدم چشمم بهش افتاد و شور هیجانی توی دلم به پا کرد. طول سالن را طی کردم و روی یک صندلی نشسته دوباره نگاهش کردم درست روبروی من بود این بار یک چشمک بهش زدم و لبخند زدم و یواشکی به اطرافم نگاه کردم تا کسی منو ندیده باشد کسی متوجه من نبود. خودم را بی تفاوت مشغول حرف زدن کردم ولی چند لحظه بعد بی اختیار چشمم را بهش انداختم و بهش نگاه کردم چه جذاب و زیبا و با نفوذ بود. دوباره او چشمک زد بیشتر هیجان زده شدم. به خودم گفتم که از فکرش بیایم بیرون باز هم مشغول گوش دادن به حرف های بقیه بودم ولی حواسم به آن طرف سالن بود. می خواستم برم پیشش ولی خجالت می کشیدم جلوى والدین و صاحب خانه. حتماً اگر جلو و پیشش مى رفتم با خودشون مى گفتن عجب پسر پررویی! توی دوراهی عجیبی مانده بودم. دیگه طاقتم تمام شده بود. دل به دریا زدم و گفتم هر چه باداباد بلند شدم و با لبخند به طرفش نگاه کردم وقتی بهش رسیدم با جرات تمام دستم رو به طرفش دراز کردم؟ برش داشتم و گذاشتمش توی دهنم، به به! عجب شیرینی خامه ای خوشمزه ای بود! :D


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۳۶
khoozboy
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ق.ظ

جیگرای تهرانی و ایرانی

مطلب سرکاری گذاشتم باحاله و فقط برای +۱۸ هاس البته یه اشتباهی داره که برین ادامه مطلب میفهمین


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۳
khoozboy
چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۵۵ ق.ظ

جک شب یلدا

اینم اس ام اس های شب یلدا …

یلدای همگی مبارک !
.
لذتی که در چتربازی و خراب شدن ناگهانی به خانه فک و فامیل در شب چله هست در تشریف فرمایی با دعوت قبلی نیست !
.
خواستم بهت بگم که چند روز دیگه شمرده میشی ولی یادم اومد که روز سرشماری منابع دامی یه روز دیگس …
.
مرگ دست خداست ، شب چله بهونه س !!!
.
تا حالا دقت کردین که شب چله معده آدم کاملا قفله و رمزشم یه کاراکتر 24 حرفی متشکل از حرف و عدد و علامته ؟؟؟

.

هندوانه های سفید خود را به فوتوشاپ بسپارید …
سازمان جلوگیری از سکته ناقص بعد از بُرش !
.
چل بار بگو (چل تا چلو چل بار چلو میدم) و برای چل تا چل بفرست تا شب چله یه خبر چل کننده چلت کنه !
“پیشاپیش شب چله ی قشنگتون مبارک”
.
دقت کردین اضطرابی که لحظه بریدن هندونه داره فینال جام جهانی فوتبال نداره یا حتی حادثه 21 دسامبر ؟؟؟
.
کاش هندونه یه دکمه Ctrl+Z داشت که اگه بعد از بریدن سفید درمیومد سریع برمیگردوندیش و یه بار دیگه امتحان میکردی …
.
.
دقت کردین ؟ هیجانی که در سفید دراومدن هندونه کیلویی 2500تومنی هست در قرمز دراومدن هندونه 3تا 100تومنی نیست !
.
ببخشید اگر دیر شد نت نبود 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۰:۵۵
khoozboy
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

به خدا نیتم خیر بود


  اﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﺟﺮ ﺯﺩﻡ
  ﺗﻮ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻗﻮﺍﻡ,ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺩﻭﺭ
   ﺳﺮﺵ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺳﺘﺎﺭﻫﻬﺎ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﻪ ﯾﺎ
   ﻧﻪ!!!!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۰
khoozboy
پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۳ ق.ظ

چرا واسه ما جک میسازن

 روزی یکی به باباش گفت باباچرامردم واسه ماجک میسازند باباش گفت ان قابلمه رابده تابگم قابلمه را گرفت  وچندضربه به پشت قابلمه زد پسرش دادزدکیه درمیزنه؟ کیه؟ باباش گفت دیدی پسرم.حالا قابلمه رابگیربرم دروبازکنم توکه ادم نیستی بری درو بازکنی!!!!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۳
khoozboy
دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۱۵ ب.ظ

پست ثابت(تیکه دون)

 تیکه دون

اینجا مخصوص دعوا ، تیکه انداختن و کشت و کشتار 

هرکی و نفر بالاییش 

بسم الله


نظرات برای ثبت نیازی به تأیید ندارند و در لحظه ثبت میشوند 


 باسلام خدمت دوستان 

 به علت نرسیدن به اهداف وب در این مطلب و نیز نپسندیدن شما عزیزان ، این مطلب از پست ثابت بیرون آمده و مطلب دیگری جایگزین خواهد شد 

 باتشکر

۲۶ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۵ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۱۵
khoozboy
پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ب.ظ

واقعا مسخرس

فردا اردوی شلمچه امادگی دفاعی داریم 

واقعا مسخرس چون اردو اجباریه در عین حال پولیه  و همچنین برای رفتن به اردو باید رضایت نامه داشته باشیم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۹
khoozboy
پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ب.ظ

پیر مرد و BMW

داستان جدید,داستانهای کوتاه

 

مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.

قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی می‌رفت. پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرنده‌ای بود رها شده از قفس. سرعت به ١٦٠ کیلومتر در ساعت رسید.

مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او می‌آید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است....

مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد. لَختی اندیشید. سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود. به ١٨٠ رسید و سپس ٢٠٠ را پشت سر گذاشت، از ٢٢٠ گذشت و به ٢٤٠ رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.

ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه می‌شود که در این سنّ و سال با این سرعت می‎رانم؟ باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه می‌خواهد." از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.

اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. خصوصا اینکه به هشدار من توجهی نکردی و وقتی منو پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر کرده و از دست پلیس فرار کردی. تنها اگر دلیلی قانع‌کننده داشته باشی که چرا به این سرعت می‌راندی، می‌گذارم بروی."
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۴
khoozboy
پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ

عکس های بامزه حیوانات

عکس های خنده دار , حیوانات بامزه

عکسهای بامزه حیوانات

 

عکس های خنده دار , حیوانات بامزه

عکسهای بامزه حیوانات

 

عکس های خنده دار , حیوانات بامزه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۵:۰۹
khoozboy