مسافرت زنجیره ای
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت .
نظر یادت نره ~_~
هیییی باید بگم؟؟
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت .
نظر یادت نره ~_~
هیییی باید بگم؟؟
عشق به ...
از همون لحظه اول که با پدر و مادرم وارد سالن مهمانی شدم چشمم بهش افتاد و شور هیجانی توی دلم به پا کرد. طول سالن را طی کردم و روی یک صندلی نشسته دوباره نگاهش کردم درست روبروی من بود این بار یک چشمک بهش زدم و لبخند زدم و یواشکی به اطرافم نگاه کردم تا کسی منو ندیده باشد کسی متوجه من نبود. خودم را بی تفاوت مشغول حرف زدن کردم ولی چند لحظه بعد بی اختیار چشمم را بهش انداختم و بهش نگاه کردم چه جذاب و زیبا و با نفوذ بود. دوباره او چشمک زد بیشتر هیجان زده شدم. به خودم گفتم که از فکرش بیایم بیرون باز هم مشغول گوش دادن به حرف های بقیه بودم ولی حواسم به آن طرف سالن بود. می خواستم برم پیشش ولی خجالت می کشیدم جلوى والدین و صاحب خانه. حتماً اگر جلو و پیشش مى رفتم با خودشون مى گفتن عجب پسر پررویی! توی دوراهی عجیبی مانده بودم. دیگه طاقتم تمام شده بود. دل به دریا زدم و گفتم هر چه باداباد بلند شدم و با لبخند به طرفش نگاه کردم وقتی بهش رسیدم با جرات تمام دستم رو به طرفش دراز کردم؟ برش داشتم و گذاشتمش توی دهنم، به به! عجب شیرینی خامه ای خوشمزه ای بود! :D
مطلب سرکاری گذاشتم باحاله و فقط برای +۱۸ هاس البته یه اشتباهی داره که برین ادامه مطلب میفهمین
روزی یکی به باباش گفت باباچرامردم واسه ماجک میسازند باباش گفت ان قابلمه رابده تابگم قابلمه را گرفت وچندضربه به پشت قابلمه زد پسرش دادزدکیه درمیزنه؟ کیه؟ باباش گفت دیدی پسرم.حالا قابلمه رابگیربرم دروبازکنم توکه ادم نیستی بری درو بازکنی!!!! |
تیکه دون
اینجا مخصوص دعوا ، تیکه انداختن و کشت و کشتار
هرکی و نفر بالاییش
بسم الله
نظرات برای ثبت نیازی به تأیید ندارند و در لحظه ثبت میشوند
باسلام خدمت دوستان
به علت نرسیدن به اهداف وب در این مطلب و نیز نپسندیدن شما عزیزان ، این مطلب از پست ثابت بیرون آمده و مطلب دیگری جایگزین خواهد شد
باتشکر
فردا اردوی شلمچه امادگی دفاعی داریم
واقعا مسخرس چون اردو اجباریه در عین حال پولیه و همچنین برای رفتن به اردو باید رضایت نامه داشته باشیم