نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ شهریور ۹۵، ۱۲:۳۸ - دخترمهتاب ...
    خخخخ
  • ۴ شهریور ۹۵، ۱۲:۱۶ - yasi adkd
    خخخخ

۲۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالب طنز» ثبت شده است

شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ

پیرزن هم پیرزنهای قدیم

شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا که میرفت همراه خودش میبرد

روزی حضرت عیسی اورادید وبه وی فرمود:این زن کیست گفت مادرم

فرمود: اورا شوهر بده گفت پیر است وقادر به حرکت نیست. 

پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد وبرسر پسرش زد و گفت آخه نکبت تو بهتر میفهمی یا پیغمبر خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۴ ، ۱۴:۰۶
khoozboy
جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

قصد ازدواج ندارم

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

ﺑﻌﺪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ..

.

.

.

.

.

ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺍﺍﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯿﯿﯽ

ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺍﺍﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯿﯿﯽ

ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺍﺍﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯿﯿﯽ

ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺍﺍﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯿﯿﯽ

ﺑﻌﺪ ﻣﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺁﻣﺎﺩﮔﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻭ ﺑﺎﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ

ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ بدم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۳
khoozboy
پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۶:۵۶ ب.ظ

رو مخ های دنیا

                                                  سه دسته از آدما هستن که کلا خیلی رو مخن!                                                                1: اونایی که وقتی داری فیلم میبینی فکر میکنن تو نمیفهمی و هی واست توضیح مید                                                  2: اونایی که وقتی کنارت ایستادن برای اینکه حواست به حرفاشون باشه هی با آرنج میزنن به پهلوت!                          3: از همه بدتر اونایی که وقتی داری با تلفن حرف میزنی هی میپرسن: کیه؟ کیه؟👿😡😡

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۶
khoozboy
چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ب.ظ

مخالفتهای مردم با سریال ها در کشور های مختلف

مصر: مردم مثل مور و ملخ می‌ریختند به میدان تحریر و شعار اسقاط التیلیفیزیون می‌دادند.
 
یونان: مردم می‌ریختند توی خیابان و می‌گفتند اصلن کی به شما گفت با پول بیت‌المال سریال درست کنید؟
 
ایتالیا: مردم به خیابان‌ها می‌آمدند و شعار می‌دادند و اعتراض می‌کردند. بعد از تحقیق و تفحصی که دادستان ایتالیا به عمل می‌آورد مشخص می‌شد برلوسکونی با یکی از عوامل سریال ارتباط نامشروع داشته و کم کم قضیه برلوسکونی باقی امور را تحت‌الشعاع قرار می‌داد.
 
ژاپن: مردم اعتراض می‌کردند، رئیس تلویزیون ژاپن هاراگیری می‌کرد و از وسط نصف می‌شد.
 
لیبی: مردم می‌ریختند توی خیابان و قضیه سیاسی می‌شد و هزاران نفر کشته و بی‌خانمان می‌شدند. در نهایت با مداخله نظامی آمریکا و فرانسه پخش سریال از سر گرفته می‌شد.
 
روسیه: مردم اعتراض می‌کردند، بعد از چند روز ، نصف‌شان ناپدید می‌شدند، نصف دیگر هم خودشان می‌رفتند یک گوشه و به کارهای بدشان فکر می‌کردند.
 
تیمور شرقی: بندگان خدا اصلن سریال نداشتند که پخش کنند چه برسد به این که بخواهند باهاش مخالفت هم انجام دهند. بنابراین آقای احمدی نژاد را دعوت می‌کنند که برای مذاکرات دیپلماتیک به این کشور سفر کند (با خرج خودش). بعد نصف جمعیت این کشور (حدود 15، 16 نفر) طی تظاهراتی از آقای احمدی‌نژاد درخواست می‌کردند که برایشان از ایران سریال بفرستد و شرط هم می‌کردند که سریالش ایرانی نباشد!
 
فرانسه: لیبرال‌ها به اصل دموکراسی بدبین می‌شدند و با اشاره به سوسیالیست‌ها می‌گفتند « بر ما هر چه لایق‌مان هست می‌رود» یا خلایق هرچه لایق و از این دست اصطلاحات شیرین فارسی!
 
تایلند:  وا... ما شنیده‌ایم این کشور برای خودش یک پا ماهواره است و برفرض اگر سریالی هم قطع شود اتفاق خاصی نخواهد افتاد لذا ما در این مورد نظر خاصی نداریم!
 
ایران: روش مردم کشور ما در بین کشورهای دیگر بسیار منحصر‌به‌فرد است. اگر پخش سریالی متوقف شود مردم کانال را عوض می‌کنند و شبکه‌ای را پیدا می‌کنند که سریال پخش می‌کند! به همین سادگی، مگه دعوا داریم؟ نخیر دعوا نداریم. 

اینهمه نوشتم نمیخوای دو کلوم نظر بذاری
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۵
khoozboy
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ب.ظ

چقدر بده!!

 چقدر بده 

آدم با نامزدش بره بیرون بعد کلی هُفت و کلاس و من اینم و من اونم یه هوووووو














ماشینش خاموش بشه 

بعد تازه درست نشه و وسط راه گیر کنن 

خخخخخ چقدر میشه بهشون خندید 

خخخخ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۲:۳۷
khoozboy
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۵۹ ب.ظ

نامه ی مادر غضنفر

 

غضنفر جان سلام!  

ما اینجا حالمان خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد.
این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش برایت مینویسد.

بهش گفتم که این غضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
 

وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. 

پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد.
 

آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان. 
 

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید. 

غضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم و جداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم. 
 

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۹
khoozboy
جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

چقدر حال میده

چقدر حال میده وقتی تو اتاقی مامانت صدات کنه «عزیزم بیا شام بخور»

بعد تو ( در حال که داری کلش آف کلنز بازی میکنی ) بگی « دارم درس میخونم نمیخورم 😜😜» 

هیچی دیگه بعد کلی اصرارِ مادرت، بگی « خوب باشه حالااا.... الان میام 😒😒»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۵
khoozboy
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ

عاقبت چت دختر و پسر

دختر: سلام خواهش میکنم! Asl pls ؟ 

 

پسر: تهران/وحید/26 و شما؟

 

دختر: تهران/نازنین/22

 

پسر: چه اسم قشنگی! اسم مادربزرگه منم نازنینه! 

 

دختر: مرسی! شما مجردین؟

 

پسر: بله. شما چی؟ ازدواج کردین؟

 

دختر: نه منم مجردم! راستی تحصیلاتتون چیه؟

 

پسر: من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT دارم!!! شما چی؟

 

دختر: من فارق التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سرین فرانسه هستم.!!!

 

پسر: WOW چه عالی! واقعا از آشناییتون خوشبختم.!

 

دختر: مرسی منم همینطور!  راستی شما کجای تهران هستین؟

 

پسر: من بچه تجریشم! شما چی؟

 

دختر: ما هم خونمون اونجاس! شما کجای تجریش میشینید؟

 

پسر: خیابون دربند! شما چی؟

 

دختر: خیابون دربند!؟ کجای خیابون دربند؟

 

پسر: خیابون دربند ، خیابون........کوچه..........پلاک......... ، شما چی؟

 

دختر: اسم فامیلیه شما چیه؟

 

پسر: من؟ حسینی! چطور!؟

دختر: چی؟ وحید تویی؟ خجالت نمیکشی چت می کنی؟ تو که گفتی امروز با زنت میخوای بری قسطای عقب مونده ی خونه رو بدی! مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟

 

پسر: عمه مولوک شمایین!؟ چرا از اول نگفتین؟ راستش! راستش!

 

دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده..... ، آخه می دونین............

 

دختر: راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟ میدونم به فریده چی بگم!

 

پسر: عمه جان! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین! اگه بفهمه پوستمو میکنه! عوضش منم به عمو فریبز چیزی نمیگم

 

دختر: اوووووووم خب ، باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا !

 

پسر: باشه عمه مولوک بای.......!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۵
khoozboy
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۶ ب.ظ

مسافرت زنجیره ای

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

 مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت . 


 نظر یادت نره ~_~

 هیییی باید بگم؟؟


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۶
khoozboy
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۳۰ ب.ظ

به خدا نیتم خیر بود


  اﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﺟﺮ ﺯﺩﻡ
  ﺗﻮ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻗﻮﺍﻡ,ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺩﻭﺭ
   ﺳﺮﺵ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺳﺘﺎﺭﻫﻬﺎ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﻪ ﯾﺎ
   ﻧﻪ!!!!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۳۰
khoozboy