نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ شهریور ۹۵، ۱۲:۳۸ - دخترمهتاب ...
    خخخخ
  • ۴ شهریور ۹۵، ۱۲:۱۶ - yasi adkd
    خخخخ

۷ مطلب با موضوع «خنده حلال» ثبت شده است

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ

طنز جبهه

 پلنگ صورتی

شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .

نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن ، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!)

معلوم بود این آدم قبلا ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ،شادمانه مرگ رو به بازی گرفته

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۴
khoozboy
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ب.ظ

اس ام اس خنده دار

اول خط سوار تاکسی شدم یه نفر مونده بود تاکسی پر شه، بعد نیم ساعت یه دختره اومد راننده به شوخی گفت: خانوم ما یک ساعته منتظر شماییم! دختره هول شد گفت: ببخشید خواب موندم!! یعنی ما چهار نفر که منهدم شدیم، خوده تاکسیه از شدت خنده استارت نمیخورد

 

دختره ریش و سیبیل داره در حد اصغرآقا مکانیک، بعد داخل پروفایلش نوشته: "زیبایی در سادگی است"؛ یعنی دمپایی جلو بسته توالت اعتماد به نفس اینو داشت الان پرایدوانت بود

 

دختر: منو چقدر دوست داری؟ پسر: قد دنیا، دختر: مرسی عزیزم! حالا خبر نداره "دنیا" اون یکی مخاطبه خاصشه


میدونین چرا اسم همه خمیر دندونا دخترونس؟ مثلا نسیم، پونه، شبنم؟ حالا اگه اسم پسر بود مثل غلام، خدا وکیلی شما میمالیدینش به دندونتون؟،  آقا یه غلام نعنایی بدین بی زحمت!!

 

بارون نبار لعنتی! عشقم رفته بیرون سرما میخوره، سنگ ببار که بمیره از دستش راحت شم بابا!! هیچوقت نتونستم جلوی این همه احساسات لطیفمو بگیرم


امروز صبح وایسادم کنار خیابون تاکسی بگیرم که یه لکسوز کنارم وایساد، منو میگی خودمو جمع و جور کردمو با خودم گفتم بابا تو این شهر پیدا میشن کسایی که جلوی ما پسرا ترمز کنن؛ که یهو در باز شدو دیدم مامانه شلوار بچه شو کشیده پایین میگه جیش کن پسرم جیش کن عمو ببینیه!! عجب ها!!

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۵۲
khoozboy
شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

روزی شخصی نزد بزرگی رفت

 

روزی شخصی نزد بزرگی رفت

و گفت سوالی دارم که نمیتوانم جلوی جمع بگویم

بزرگ حاضران را بیرون کرد و شخص سوالش را پرسید

ولی چون همه رفته بودند بیرون

کسی نمیدونه چه سوالی کرد و چه جوابی شنید !

 

     شرمندتون شدم ببخشی 

     نظر یادتون نره  

 

 
۱۰ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۵۲
khoozboy
سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۰ ب.ظ

مورد داشتیم

مورد داشتیم طرف بعد حموم هیچ شباهتی با قبل حموم نداشته 

...

مورد داشتیم همون طرف بعد حموم با صدای کوک کوک حرف میزده

...

مورد داشتیم دوباره همون طرف بعد حموم رفته زیر پتو نیومده دیگه

...

با توجه به اسناد و شواهد بدست آمده معلوم شد طرف خودم بودم و همش پای نت بودم
۱۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۴۰
khoozboy
جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

ترک تحصیل!


نظر یادتون نره !!

^_^

۲۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۰
khoozboy
پنجشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۴ ب.ظ

صدام ، جارو برقیه!! (داستان طنز ۱۷)

 صدام، جارو برقیه :

 صبح روز عملیات والفجر۱۰ در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه‌ مناسبی در چهره بچه‌ها دیده نمی‌شد از طرفی حدود ۱۰۰اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچه‌ها پیدا شود و روحیه‌های گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچاره‌ها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن می‌کردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند. فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی» اسیران عراقی شعارم را جواب می‌دادند بچه‌های خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم   دستش را تکان می‌داد که یعنی شعار ندهید! او می‌گفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان می‌دادند و می‌گفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم. 

به یاد نمکدون های جبهه

نظر یادتون نره ^_^

منبع:سایت شهید آوینی

۱۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۵۴
khoozboy
دوشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ

قطعی آب

 آب قطع شده بود، رفتم از یخچال چن تا شیشه آب برداشتم ریختم تو کولر. بعدا فهمیدم دوتا از شیشه ها گلاب بوده! اشتباهی ریختمش توی کولر. حال و هوای امامزاده گرفته خونمون. فضافوق العاده معنوی شده! نایب الزیاره همتون هستم. دیگه بابام هم دست به کولر نمیزنه. نشسته زیر باد کولر داره زیارت عاشورا میخونه. هرکی حاجتی چیزى داره کامنت بذاره.



برگرفته از www.Morabbee.ir

۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۵۰
khoozboy