نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ شهریور ۹۵، ۱۲:۳۸ - دخترمهتاب ...
    خخخخ
  • ۴ شهریور ۹۵، ۱۲:۱۶ - yasi adkd
    خخخخ

^_^

در غروبی غم انگیز از زمستان چند سال پیش در بیمارستان امیر کبیر اهواز پسرکی به دنیا پا نهاد که گویا زمین از نچسبی و بد قیافگی وی خبر داشت و خود را آماده ی این عذاب الهی کرده بود و تنها به خاطر اجدادش بود که او را می پذیرفت

خلاصه اینکه آن کودک آنقدر نچسب بود که مادرش هم از بزرگ کردن آن عاجز شده و او را به عروس همسایشان که بچه دار نمیشدند، جهت پذیرش دایه گی وی تحویل داد 

آن کودک که در همان اوایل زندگی عاشق عروسی و مهد کودک شده بود در سن سه سالگی به مهد میرود و در مهد به مربی اش (^_^) پیشنهاد ازدواج میدهد و مربیش هم وی را با ...... به بیرون پرت (یه چی میگم یه چی میشنوی)

میکند (ببخشید یادم رفت سانسور کنم)

در سن پنج سالگی اش همسایه شان .....







باشه تا بعد...

(اگه براتون جالب بود تو نظرا بگین تا بقیشم بگم)

نظرات  (۳)

۱۳ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۰ ژله پرتقالی
خخخخخخخخخخ
خیلی باحال بود این مدلشو دیگه ندیده بودم
پاسخ:
من اینم دیگه 
خاصّم خاصّ
چه جذاب و خاص... بعدش چی شد؟!
پاسخ:
^_^
چشم بعدشم میگم
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۰۳ رانده ز دوست ، مانده ز بیگانه
سید جان تتمش رو هم بوگو دیگه...
متن رو نصفه می کنی دست ما رو میذاری زیر جک!
پاسخ:
چشم حتما باقیشم میزارم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">