نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

نشسته خنده

^_^ لطفاً با لبخند وارد شوید ^_^

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ شهریور ۹۵، ۱۲:۳۸ - دخترمهتاب ...
    خخخخ
  • ۴ شهریور ۹۵، ۱۲:۱۶ - yasi adkd
    خخخخ

۱۵ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ب.ظ

داستان طنز

داستان بسکویت:

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. 
او یک بسته بیسکویت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

در کنار او یک بسته بیسکویت بود و در کنارش مردی نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.

پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شاید اشتباه کرده باشد.»




ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.


وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:

«حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟»


مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد.


این دیگه خیلی پررویی می خواست!


او حسابی عصبانی شده بود.


در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!



خیلی شرمنده شد!!

از خودش

بدش آمد . . .

یادش رفته بود که

بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.



آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود ، بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد


خنده دار نبود اما برای عبرت گرفتن خوب بود 
زود قضاوت نکنیم
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۴
khoozboy
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ب.ظ

استاتوس های خنده دار

یارو داداشش فوت میشه
نمیدونه چطور خبرو به زن داداشش بگه !
میگه شوهرت سرت زن گرفت !
زن داداشش : الهی جنازشو بیارن خونه
داداش : بچه ها جنازه رو بیارید :D
.
.
.
اُسکار وحشتناک ترین جمله خبری تعلق میگیرد به :
” سلام ، یه زحمتی برات دارم “
.
.
.
رفتم از این چشم بندایی که خارجیا موقع خواب میزنن خریدم
که مثلا با آرامش بخوابم !
هروقت میزنم همش استرس دارم یکی بیاد پا بزاره رو شکمم :|
.
.
.
آیا میدانستید :
عاشق شدن ۳۸۵ ساعت
به عمر انسان می افزاید ؟!
منم نمیدونستم
از خودم درآوردم :|
.
.
.
فقط یه مرد ایرانیه که بعد از چپ کردن ماشین
و قطع چند تا درخت و تیر چراغ برق
و کندن چندین متر گاردریل
با اعتماد به نفس از ماشین پیاده میشه و میگه :
جمع نکرررررده بودم مرده بودیماا :|

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۹
khoozboy
پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۰۸ ب.ظ

واقعا

http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Trol-32/07.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۸
khoozboy
پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۳ ب.ظ

دخترای زرنگ

توی پاساژ افتادم دنبال یه دختره ، هی رو نمیداد
گفتم یه نگاه بنداز شاید پسندیدی حالا 
بعد کلی اصرار برگشت گفت : بابا من دوسته دوست دخترتم..! 
همون اول که پیشنهاد دادی شناختمت و هیچ علاقه ای ندارم رابطتون بهم بخوره ، برو بهش چیزی نمیگم 
یه لحظه جا خوردم گفتم جدی تو دوستشی ؟!؟!
یه پوزخندی زدو گفت : پس دوست دختر داری افتادی دنبال یکی دیگه ؟
برو بچه جوون برووو ..!!!
.
.
..
.
نامردا خیلی زرنگ شدن حواستون باشه یه دستی نخورین
دختر نیستن اینا که عمروعاصن 😂😂😂😂😂
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۳
khoozboy
پنجشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

جک ضد دختر

ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ دختره ﮐﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ اومده سر جای من نشسته
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ :خانم الان راحتی جای من نشستی ؟؟
با تعجب ﮔﻔﺖ : وا خاک تو سرم ....مگه شما ﭘﯿﺎﺩﻩ نشدی ..!!! 😳😳😳
،
،
،
چن روزه که شامپو گلرنگو میریزم لای نون تا بلکه بمیرم 😂😂



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۵:۴۵
khoozboy